هیلداهیلدا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره
همدم و هومنهمدم و هومن، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

هیلدا پرنسس کوچولوی ما

پارك با هيلدا جون ددري

دختر عشق آب بازيه من  آب ديده و از حالت دستاش معلومه كه چقدر ذوق كرده احتمالا داري فكر ميكني كه چجوري ميتونم بهش نزديك بشم آخه مامان اينجاست و داره منو شيش دنگ ميپاد   آخجون آب خودش بهتون نزديك شد عاشقتم كه با عشق داري به آب نگاه ميكني دخترم مامان يكم هنوز مبتدي تو گذاشتن عكس اين چند تا عكس قاطي شد واست ماجراشو ميگم بعد از يكم آب بازي گذاشتمت رو صندلي كه بشينيم پيش هم و شما غرق كفشت شدي و يك دقيقه بعد راه افتادي به سمت آب با من باي باي كردي و به آب سلام انقدر شيطون شدي كه همه ي عكس هاتون همين جوريه عزيزم اين قيافه ي شما قبل از مامان گفتنته سرسره چپكي بهت حق ميدم منم بچه بودم ع...
29 خرداد 1392

مهموني بازي با رادين جون و برديا كوچولو

دختر نازم ياسمن ونازنين دو تا از دوستاي خيلي صميمي مامان هستن يكي از روزهاي خرداد ياسي با رادين جون كه از شما 8 ماه بزرگتره مهمون ما بودند و شما كلي مهمان نوازي كردي خاله نازنين 4 خرداد مامان شد و برديا كوچولو فرشته مامانو باباش زميني شد و ما هم توي يكي از همين روزا به ديدنشون رفتيم گفتم كه عزيزم مهمان نوازي البته از نوع هيلدايي           بردياي عزيز كه هنوز بوي فرشته ها رو ميداد كادوي برديا جون براي شما كه زحمت كشيده بودين به ديدنشون رفته بودين   و ميز خوشگلي كه مامان نازنين واسه پذيرايي از مهمون هاي كوچولو و برزگ اتاق برديا چيده بود   ...
29 خرداد 1392

دختر گلم 17 ماهه شدي.....

اين ماه يكي از ماههايي بود كه شما خيلي بزرگ شدي هم از نظر رفتاري و هم از نظر احساسي ... تقر يبا هر كلمه اي كه بهت ميگم اگه سرحال باشي يه چيزي تومايه هاش ميگي و  دوست داري هر چي ميگم توو ام يه جوري گفته باشي البته بازم ميگم اگه خيلي  سرحال باش اسب رو انقدر بامزه ميگي سينش رو نوكه زبوني و وقتي داري ميگي زبونت از دندون هات اومده بيرون و ميگي اس زنبور ميگه زيييييييي لپتاپ اپ اپ آب رو خيلي خوب ميگي و يه وقتايي انقدر ميگي آپ كه مامانت نگران ميشه كه نكنه مشكلي هست كه انقدر آپ ميخواي واي از ماما گفتنت يه وقتايي كه تو تختت خوابي بيدار ميشي و ميبني  نيستم انقدر خوشگل صدام ميني كه دلم ميخواد پرواز كنم تو اتاقت آروم و سوالي...
29 خرداد 1392

كارهاي هيلدايي

هيلدا عشق مامان     ماجر اهاي آب خوردن         خودتو لوس ميكني عزيزم تا چيزي بهت نگم و حالا آپ دادن به فرش ها و..... و بالاخره يه قلپ هم ميخوري دخمليم شبها يا ظهرا كه بهم ميگي بذار مت توي تخت و همه عر وسك هاتم ميخواي يه وقتهايي خودت شروع ميكني  ميذاري توي تختت و مثل فرشته ميخوابي   بازي جديدت عزيزم   ناناي واسه مامان زر ي يك خنده هايي ميكني كه نگو و نپپپپپر س و واسه مامان سميه!   عاشق سشواري و حتما بايد بدم دست خودت وگرنه گريه و قهر گل سر  خاله ياسي به به چه زيبا شدي...
26 خرداد 1392

عشق مادريم

      دختر عزيزم ميخوام واست از حال و هواي اين چند ماه بگم بعد از اين كه به راه رفتنت مسلط شدي و توي روز شيطنتهات حسابي خستت ميكرد سعي كردم خواب روزت كمتر  باشه از قيقوله صبحت شروع  كردم يجوري سرتو گرم ميكردم تا خواب ظهرت ولي از پس خواب  ساعتاي 7 8 خيلي بر نميومدم و اگه نميخوابيدي كلافم ميكردي .ولي  خوب با گذر  ايام  يكي دو هفته اي ميشه كه بيخيال خوابت  شدي و به شطنتت  ميرسي با راهنماييهاي دوستاي خوبم و خوندن چند تا كتابو ديدن cdهاي مخصوص ني  ني ها به اين نتيجه ر سيدم كه براي هر تغيري توي جاي خوابيدنت يا مدل خوابوندت يا هر چيز كوچيك و باور نكردني مثل حتي تغير دكور اتاقت...
22 خرداد 1392

دعوت وبلاگی

سلام به دوستاي خوبم مامان الهه عزيزم به من لطف كرده و خواسته تا من هم واستون از عقايد خودم و دلتنگياهامو علايقم براي شما بگم دلم ميخواست از همه ي آدماي مهربوني كه با نوشته هاي پرمحبتشون توي روزهاي سخت دلگرمم كردن وباحرفاي دوست داشتني هميشگيشون منو از داشتن دوستاي به اين خوبي خوشحال ميكردند يك دنيا سپاسگزار باشم هميشه براتون از خدا سلامتي و دل خوش آرزو مي كنم       1-بزرگترین ترس در زندگیت چیه ؟  نبودن كنار عزيزترين هام 2- اگر 24 ساعت نامرئی میشدی، چی کار میکردی؟ ميرفتم پيش يه آدم خيلي عزيزي كه نميتونم ببينمش 3- اگر غول چراغ جادو، توانایی برآورده کردن یک آرزوی 5 الی 12 حرفت را داشت...
19 خرداد 1392

عکسای 15 ماهگی و 16 ماهگی

بالاخره با کلی دلهره  و استرس امتحانای من تموم شد و وقت کردم برم پیش سمیه عکسا رو ازش بگیریم این دو ماه اخیر مامان سمیه گوشی خرید و بیشتر عکسا با گوشی بود چون هم حمل دوربین یه جاهایی سخت بود هم هیلدا میومد سریع که دوربینو بگیره و نمیشد. برای همین منم نمیتونستم عکسا رو از سمیه بگیرم برای همین این جوری شد دیگه این عکسا از تقریبا هفته اول اردی بهشت تا همین امروزه خیلی زیاده ولی دیگه سعی میکنم زود زود بیام برات بنویسم و عکسای عشقم و که هرچی بزرگتر میشه بیشتر عاشقششششششش میشم و میذارم     عکسای عشقم در ادامه مطلب : باقی مانده عکسای شمال "   این عکسا از سری عکسای خاله ای شدن شدید هیلداس ...
12 خرداد 1392
1